Tuesday, July 31, 2007

آن گاه که می خواندم
به هر نام
این پر اوج ترین صدای جهان
و آن گاه که می بویمش
این هوش ربای بی تا

وآن گاه که نباشد
من خالی
من
هیچ
بی تابانه
دست برگیسویش می سایم
به شوق لمس گونه اش
باشد که لبانم بر لبش آرام گیرد

Saturday, July 28, 2007


دانه دانه سپیدی
می ریخت برسرم
جذبه ی خنکای دلپذیر تو بود
و برف



عکس : مصی شایگان

برای مصی


پندار پلیدی ست لحظه ای
اگر جهانم بی تو متصور شود
نقشی بر ماسه ام
از من مگذر که نسیم عبورت
پایان بودنم باشد.




بی تو هر نفسم عذابی است نا چار
بر گرد گورم نشان عطر تو
اگر باشد
گند چال عفنم
گذری را ممکن سازد