Friday, December 10, 2004

بالاتر و کور

بالاتر و کور
بالاتر و کور ضربه هایی بر گرده ی گرد
در هم همه ی قامت لرزانشان

فریاد فوج بی خبر اما
بازگفت غریوی بود پنداری
خراش سرفه و خرناس
بر خوابی حرام و به بامداد نیامده
ازهراس دشمنی نادیده

روز و آفتابی بر بام
تکرار کوری و فریاد