Tuesday, January 27, 2004

مثل همیشه

مثل همیشه ی این روزها روی تخت دراز می کشم، چراغ خاموش است. پیپ را در تاریکی چاق می کنم. چشم ها را می بندم و در تاریکی مخمورش طرح رویاهایم را می زنم و گاهی میان خاطرات همان جایی که باید و اتفاقن خالی هم هست – کار دیگری هم مگر می توانم – و شیرینی شان را با تلخی دود همراه می کنم . گذشته از آن من است و زیباتر اینکه می توانم هر دم به شکلی درآورمش بی دغدغه مسولیتی. بخشی از آن را حذف می کنم و دیگری را به دلخواه تغییر می دهم .من در گذشته ام پیروزام .
آینده از آن من نیست و به آن دلخوش هم نیستم حتا آینده ی همین رویا که وقتی پیپ خاموش می شود و سر و صدا ونور مرا باز می گرداند به روی تخت و آلبوم عکس ها که کنار دستم است می بینم که گذشته را هم باخته ام و آنجایی که نباید میان عکس هایم خالی است.

باقی بقایت



Saturday, January 03, 2004

اندر حکایت آمار نامعلوم کشته گان بم
سخن لوئیس بونوئل به یادم آمد:" یک هزارجسد آمار تکان دهنده ای ست، اما اگر یک جسد حتا ، به علت ملاحظات سیاسی نادیده گرفته شود بی عدالتی بزرگی است."

باقی بقایت