Friday, April 18, 2003

عطار

دوشنبه روز بزرگداشت عطار بود
انگار این یکی را هم داریم از یاد می بریم
فقط حافظ ،مولوی، سعدی و فردوسی را گاه گاهی یاد می کنیم
اما مگر می شود منطق الطیر را (به خصوص شیخ سمعانش) را از یاد برد
یا تذکره را و حلاج و رابعه اش

این روایت آشنا را باز بخوانید
َُِّ « نقل است که ابراهيم ادهم چهارده سال سلوک کرد تا به کعبه رسيد و گفت دیگران این بادیه به قدم رفتند من به ديده روم دو رکعت نماز می کرد و قدمی می نهاد. چون به مکه رسيد خانه را باز نديد گفت آه چه حادثه است؟ مگر چشم مرا خللی رسيده ؟ هاتفی آواز داد که: چشم تو را هيچ خلل نيست. اما کعبه به استقبال ضعيفه ای رفته است، که روی در اينجا دارد.
ابراهيم از غيرت بخروشيد. گفت که باشد اين؟ تا رابعه را دید که می آيد عصازنان. کعبه به مقام خود باز رفت. ابراهیم گفت: رابعه اين چه شور و کار و بار است که در جهان افگنده ای رابعه گفت: تو شور در جهان افکنده ای که چهارده سال درنگ کرده ای تا به خانه رسيده ای. ابراهیم گفت: بلی ! چهارده سال در نماز بادیه را قطع کردم رابعه گفت: تو در نماز قطع کردی و من در نياز. پس حج بگزارد و زار بگريست و گفت: « الهی ! تو هم بر حج وعده نيک داده ای هم بر مصيبت . اکنون اگر حجم قبول نيست بزرگ مصيبتي است. ثواب مصيبتم کو؟ پس با بصره آمد ديگر سال . پس گفت :« اگر پار کعبه به استقبال من آمد، امسال من استقبال کعبه کنم».


اگر حوصله داشتِد هفته ای یکبار سری به اينجا بزنيد تا حکايتی ديگر از تذکره
بخوانيد . بلکه آشتی کنيم با اين متن که نمونه ای است از سادگی و کمال نثر فارسی.

باقی بقایت

No comments: