Tuesday, April 15, 2003

بيدار بودم، مي دانم، اما نمي ديم، چشمهايم آيا بسته بودند؟ يادم نيست. گوشها مي شنيدند صدا ولي آشنا نبود حسش بود چه کنم که به قالب کلام نمي آمد.
شده اي آيا؟
پس گفتم حالا که نمي توانم بگذار کوتاه ترين داستان آن مرد آمريکای لاتين را برايت بنويسم:

وقتي از خواب بيدار شد دايناسور هنوز آنجا بود.

بيدار بودم آيا؟ نمي دانم.
بيداري؟

No comments: