یادی از محمد بياباني
محمد بیابانی هم رفت حتا ندانستم چه روزی
شرمم باد
خیلی های ديگر هم باخبر نشدند مي دانم چرايش را نه
فقط مي ماندمان این که شعری از او را باز بخوانيم و افسوس بخوريم که چه کلماتی که به قامت کلامش درنيامدند
یادش چون شعرهاش جاودان باد
و زندگي...
تو از کجای عبورم
به خانه مي آيي
که از نسيم سرازير مي شوم
و آب مي دوم اين دنيا
پرنده:
از کجای ملايک؟
به نبش قبر چه پيدا
درون آيينه، بعد از پس
غروب بر دو زمين:
از زمانه سر رفته است
و زندگي
که چه نقطه است!...
و حرف ها:
که چه بي باران!...
No comments:
Post a Comment