خسته نامه
خسته ام و خالی
خيال هيچ خمار چشمی به خوابم نمی خرامد
و اينچنين باری بر دوشم
هستی و هيچ ندانم که چه
که چه . . .
يا کدامين
کور سوی دوری
بر ديار بی تاب جانم
آيا تواند تابيد
نه بارقه ای
نه راهبری که بازشناسمش
مرا خود اين بس
که بدانم
کجا و کی؟
شيراز
5/2/82
No comments:
Post a Comment